فقط برای خنده بخنـــــــــد
| ||
|
دعوا یک طرف، هیجان تماشای دعوا یک طرف اون گنجشک عقبی رو ببینید که خودشو چقدر میکشه تا بتونه خوب ببینهزمان ما حمومم نمیرفت ..حالا ببین به كجا رسیده :)))
شیـر و رفقـاش نشسته بودن و مشروب میخوردن و خوش میگذروندن..... بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه: "آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!" گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!" شیر لبخند تلخی میزنه و میگه: "توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!" چنین گفت رســتم به سهـــراب یل که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل مکن تیز و نازک، دو ابـروی خود دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست خودت را مکن ضــــایع از بهــراو به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس تو کز درس ودانش، گریزان بـُدی چرا رشــته ات را پزشـکی زدی من از گـــــــــور بابام، پول آورم که هــر ترم، شهـریه ات را دهـم من از پهلــــــوانانِ پیــشم پـــسر ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر چو امروزیان، وضع من توپ نیست بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست به قبـض موبایلت نگـه کرده ای پــدر جــــد من را در آورده ای مسافر برم، بنـده با رخش خویش تو پول مرا می دهی پای دیـــش مقصّر در این راه، تهیمیــنه بود که دور از من این گونه لوست نمود چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر ولـی درس و مشق مرا بی خیـال مزن بر دل و جان من ضــد حال اگر گرمِ چت یا اس ام اس شویــم ازآن به که یک وقت دپرس شــویم
دلم به یاد تو امشب لبالب از نور است تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است رحلت پیا مبر اکرم (ص)و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و آفتاب هشتم امامت حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) برشما عزیزان تسلیت باد Once upon a time there was a bunch of tiny frogs.... Who arranged a running competition. روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه ی دو بدند . The goal was to reach the top of a very high tower. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود . A big crowd had gathered around the tower to see the race and cheer on the contestants. ... جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند ... The race began.... و مسابقه شروع شد .... بهترین لحظات زندگی از نظر چارلی چاپلین
در ادامه مطلب حتما بخونید چند وقتیست که عجیب رشک میبرم به حال تنی چند از دوستان فرنگیم. به دیدگاهشان نسبت به زندگی! اینکه چقدر زیبا و ساده است. اینکه چقدر بی دغدغه برای اکنونشان برنامه میریزند و چقدر شاد زندگی میکنند. در حالیکه من و جوانان هم مسلکم، همیشه در یک ترس نانوشته و مبهم نسبت به آینده بسر میبریم... میدانید چیست؟ راستش به این نتیجه رسیده ام که در سیستم آموزشی ما از همان کودکی به ما آموخته اند که رمز خوشبختی "موفقیت" است نه "شاد" بودن! ارزش خوندن این متن به دقایق وقتی هست که شما صرف می کنید
پس سعی کنید این دقایق رو از دست ندید دوستان من ... .. . همه ما خودمان را چنین متقاعد می كنیم كه زندگی بهتری خواهیم داشت اگر: شغلمان را تغییر دهیم مهاجرت كنیم با افراد تازه ای آشنا شویم ازدواج كنیم فكر میكنیم، زندگی بهتر خواهد شد اگر: ترفیع بگیریم اقامت بگیریم با افراد بیشتری آشنا شویم بچه دار شویم و خسته می شویم وقتی: می بینیم رئیسمان ما را درک نمی کند زبان مشترك نداریم همدیگر را نمی فهمیم میبینیم كودكانمان به توجه مداوم نیازمندند بهتر است صبر كنیم ... در صورتیکه تاریخ تولد شما در :
محال است بی تو بودن ، خیال است با تو پر کشیدن... مگر یادت میگذارد که فراموشت کنم کاش اینجا همان آغاز بود ، کاش هیچ آغازی پایان نداشت |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ] |